رفتی ... سرانجام رفتی ... - S@tIran
ساز مخالف
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: پیوند به
وبلاگ ::
:: همراهان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: اینو گوش کن ::
|
85/2/20 :: 2:54 صبح رفتی سرانجام ... رفتی ... گفتی ... که گفته بودی خواهی رفت .. و سپس رفتی ... اما هیچ نپرسیدی ... پس من چی ؟؟؟ هیچ نگفتی که تنها عابرت ... بی تو ... بی پناه میشود ... ... و من اینگونه بی پناه شدم ... ... و تو بدان گله مندم ... از همه ... از تو ... از خودم ... از خدا ... از تو... که رفتی ... از خودم که قدر تو ندانستم ... و از خدا که ... و قهرم ! ... با تو ... با همه ... با خودم ... با خدا ... با تو که گفتی میمانی ... با خودم که بیتو بی پناهم ... و با خدا که ...
ای خدا خسته شدم با من دیگه بازی نکن دیگه از امید و فردا ... چهره پردازی نکن دیگه قهرم با تو و با خودم و با آدما دل و دستم نمیره بسوی تو... واسه دعا مگه بعد این مصیبت راهی بازم میمونه که دلم بیاد تو ذکر شبونه بخونه ای خدا خسته شدم با من دیگه بازی نکن دیگه از امید و فردا ... چهره پردازی نکن
من یه عابر شکسته که ز طوفان در میرفت اون جزیره بود پناهم که منو گذاشت و رفت توی سرما توی دلتنگی ... تو غربت توی باد اون جزیره بود ... وجود سردمو پناه میداد تو اونو ازم گرفتی حالا من چیکار کنم حق دارم از تو و حتی از خودم فرار کنم کوله بارمو میبندم ... با دلی از عشق ناب که برم پیش جزیره ام ... توی دریا زیر آب
جزیره عابرت اینجا بی تو قلبش میگیره عابر عاشق تو میون دریا میمیره جزیره ... جزیره ... دریا خونهء هر دومونه عابرت تو تنهایی ... با سازت آواز میخونه جزیره نیستی ببینی چی داره سرم میآد عابر تنهای تو هر چی که داشت داده به باد جزیره ... خوب میدونم منتظرم موندی هنوز تا منم بیام کنارت ... چشم براه من بدوز همه حرفامو نوشتم ... روی کاغذای تو ... ! تا بدونن میمیرم ... تنها فقط به پای تو جزیره ... جزیرهء من ... تو فقط مال منی تویی که تو آسمون عشق پر و بال منی جزیره ... میآم کنارت تا پناهم بدی باز واسهء عابر تنهات ... خونه ای تازه بساز جزیره ... دارم میآم ... دارم میآم کنار تو توی دریا ... زیر آب ... خونهء من ... مزار تو ... عابر جزیره ... نگارنده : S@tIran
|