آرشیو پستهای بیهوده - S@tIran
ساز مخالف
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: پیوند به
وبلاگ ::
:: همراهان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: اینو گوش کن ::
|
84/8/10 :: 3:30 صبح بنام اهورای ایرانم ... با درود دوستان ... تازه کارم میدونم ... خومو معرفی میکنم ... من جزیره هستم بعضی وقتا فقط بلدم بنویسم ... آخه حرفم نمیآد . این شعر و بخون و منو بیشتر بشناس ... جزیره توی یه دنیای خاکی ... تویه اقیانوس دور یه جزیره بود یه روزی تک و تنها سوت و کور نه بهاری نه درختی نه گلی خوش سر و بر نه یه ابری میگذشت از اونجا با چشمون تر جزیره تنها بود و همیشه با تنهائی هاش به خدا نگاه میکرد تو آسمونا با چشاش با خدا حرف میزد دعا میکرد گریه میرد که چرا تموم نمیشه غم و تنهایی و درد ... چرا قهره موج دریا با دوتا دستای اون ؟ ... که چرا جزیره تو تنهایی باید بده جون ... جزیره از این میترسید نکنه یه شب تو خواب بمیره ... فرو بره ... بی کس و تنها زیر آب ... اینو وقتی نوشتم که دیدم یه جزیره ام ... نگارنده : S@tIran
|